باورم نمی شه

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    این همه مشغله اما هنوز دوست داشتن طراوت و هیجان خود را از دست نداده. دوست داشتن و لحظات فراموش نشدنی آن ناخودآگاه لبخند به لب می آورد.واژه ی شور برانگیز عشق ...عشق حقیقی ، جنون نیست .عشق حقیقی ،حصار و زنجیر نیست..عشق ،لطیف است..مثل گل . شیرین است     مثل لبخند یک کودک . ..  با طراوت است مثل مخمل سبزه ها بعد از باران بهاری...  خالق پرشورترین لحظه هاست. عشق در سرزمین وجود ما ، نوای خوش سر می دهد و سر مست می کند.عشق همیشه هست، تا هستی هست..بار دیگر .پنجره های قلبت را باز کن ، غبار خاطرات تلخ و بدی ها را از شیشه هایش پاک کن تا روشنایی و نور به درون قلبت بتابد.می خواهم دوباره با خود دیداری تازه کنی . با خود سخن بگویی..سخن تازه..سخن نو..کبوتر خوشرنگ عشق را در آسمان دلت رها کن...تا اوج بگیرد.تو هنوز هستی..و آغوش زندگی تو را به سوی خود فرا می خواند..    مبادا به بهانه ی  زنده بودن با خود زندگی بجنگی .شروع کن..لبخند بزن ...ببین..هنوز گل سرخ هست..یه لحظه همه چیز رو رها کن..برای چند صباحی با خود و به خود بیندیش.هیچکس مثل تو نیست ..اما کسانی هستند که تو را آنطور که هستی دوست بدارند..در کلبه ی شوق باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : امانت داری,امانت عشق,امانت فروشی, نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 177 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 18:55

             همه قصه ها از صفر شروع می شوند. صفر یعنی هیچ . یعنی سفیدی، سکوت، آرامش  روز صفرم تا چشم کار می کند همه چیز دست نخورده است.    تازه، نو. هیچ چیز معنی ندارد و همه چیز با معنی است.همه چیز دست خودت است، معنی ببخشی، رنگش بزنی و بگذاری روی تاقچه، شاید هم لب پنجرهروز صفرم روز صلح است. تو با خودت. آرامشت مال خودت است و نه هیچ کس دیگر. نه هیچ چیز دیگر. آخر نه کسی است و نه چیزی و تا چشم کار می کند سفیدی است و پاکیهمه چیز مزه ترش و شیرین زندگی می دهد و بوی گلهای ریز و بنفش سنبل که جا به جا در آمده اند و برگهای ریز کوچک سبز که سر شاخه ها پیدا شده اند و آفتابی که از لای درختها افتاده کمرکش ساختمان و نصف پنجره ها را پوشانده.بوی خوش زندگی می پیچد زیر مشامت،روزهای گذشته زندگیت را نگاه می کنی، شاید مثل یک فیلم، با لذت ، نه حسرت. به آنچه که برت رفته و تو را رسانده به اینجا، گاهی یک لبخندی شاید هم اخمی کنارش.خیلی ساده است، آهنگی و شاید نوشته ای با دستهایت هم گوشت و برنج و لپه را ورز می دهی که شاید کوفته درست کنی ، لبخند کوچکی هم بزنی که روز خوش است و خانه ای هست و کسی هست و شوقی و ذوقی و روز صف باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : برداشت از بناهای تاریخی,برداشت زعفران,برداشت ماری جوانا, نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 189 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 18:55

    پاییز دختر است، یک دختر دُردانه و یکدانه، زود رنج و مهربان، عزیز فصل هاپاییز پری دخت است، زیبا و دلنشین و بی قرار، پاییز خود عشقستپاییز احساس است، پاییز معنای عاشقیست، پاییز شروع استپاییز یعنی نقطه عطف، آنجا که تصمیم می گیری دیگر خود تکراریت نباشیآنجا که خسته می شوی از روزمرگی هایت، از کسالت و یک باره از جایت بلند می شوی و تصمیم به یک تغییر و تحول در حال و روحت می گیریپاییز دخترکیست که دلش هوای تغییر کرده، دلش بزرگ شدن وبالا رفتن می خواهدمی نشیند پای آینه ی باد و صورتش را اصلاح می کند، برگ های مرده را می ریزد، موهایش را بِلوند می کند، لب هایش را رژلب می زند و دوباره عاشق می شود، دوباره در کوچه باغ ها می دود و موهایش را به باد می سپارد و آواز سر می دهد... باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 191 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 18:55

                                                                      ... روزهاییست که میشود پاییز را لمس کرد باران را حس کرد و زرد شدن برگ درختان را به نظاره نشت ..روزهای که برای خود حس خوب عاشقی را به همراه دارد .. که میشود این عشق را  به هرچه دوست میدارید نسبت داد.. این روزها هوای بارانی را نمیشود در دل ها انکار کرد این روزها خزان را نمیشود نادیده گرفت .. این روزها روزهای خوش سر خوشی بلند نظریست .. این روزها دلم آرامش میخواهد در پشت پنجره رو به حیاط که فنجانی پر از بارن سر بکشم.. مست گردم از هوای پر شده از عطر مرطوب باران در ریه های پر از دود غبار این روزها..دست به دست باران میدهیم امید آرزوی روزهای پر از نشاط را به دلمان وعده میدهیم.. کنار پیاده رو بر لب جدول پر شدن جوی های آب را به انتظار مینشنیم.. تا همان رگی باشد بر جان خسته این مردمان شهر..   گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است.دست و قلبش عشق است.در تو عشق می جوشد، بی آنکه ردش را بشناسی. بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده . شاید نخواهی هم .شاید هم بخواهی و ندانی .نتوانی که بدانی .عشق ،گاه باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : دختر باران,دختر باران facebook,دختر باران فریبا احمدی هلند, نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 194 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 18:54

    در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت  در حالی که گویی ایستاده بودم  و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شددر حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود  دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شودو اگر نه نمی شودبه همین سادگی   خیلی بدهکارم.  بدهکار به محبت شما ،قدر این محبت ها را می دانم. ببخشید من را برای این غیبت ناخواسته ی طولانی...جملات بالا از من نیست. نویسنده ی آن را هم نمی شناسم بی تردید حقایقی در  این جملات نهفته است، اما  حقیقت پررنگ تر از آن این است که  من هر گاه با تمام وجود چیزی را خواستم ، خواستم و خواستم به شکل معجزه آسایی به آن دست یافتم. چیزی که ای کاش در آن نبود ... خواستن مطلق بود . من در ناممکن ، ممکن را یافتم...بیشتر آرزوهای من تا به امروز به حقیقت پیوسته اند ، آنهائی که آرزو ماندند از ضعیف بودن من در خواستنم و یا باور نداشتن به داشتن آن آرزو در نهاد و وجود من بودند. خداوند هر چیزی را که با عشق و با تمام وجود و بدون تردید از او بخواهید ، ممکن می سازد .  فقط کافیست که بخواهید ...      کاش نه میدویدیم و نه غصه می خوردیم      فقط او را می خواند باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : نگاه من,نگاه من محسن یگانه,نگاه منتظر, نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 199 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 18:54

    عزیز یار ، نامه های این تنها نام ،به نام توست و ماه هر شب برای تو...نامه هایم را می خواند و نام تو سر مشق دفتر بی خط زندگیم ..ماه ، قصه بگو ..برای او ..برای من ..زیر گنبد آسمان همیشه دلم سمت توست.وقتی نگین ستاره بر مخمل سیاه شب می درخشد...و من آهسته تر از سکوت با تو سخن می گویم . لطیف تر از حریر رویا ..مانوس تر ازتنهاییم،با تو سخن می گویم..گاهی ابری رهگذر از شب تا سحر می بارد ، و صدای زمزمه  مبهم تو را از دوردستها می شنوم ..شوق قدم زدن زیر باران با تو ،بی چتر و بارانی وچشمهای هردوی ما خیره به رقص سکوت در خاموشی و فراموشی ..مدتها گذشت و برگ برگ رویاهای خوش با شعله های زمان خاکستر شدند و من از تو دورم ...دور ...دور ..اما امیدوار و چشم براه،شاید از پنجره ی قطاری برایم دست تکان دهی..چشمهایم را می بندم ..تورا می بینم..درسایه پنهان ،و در مهر پیدا ..چه رویای  زیبایی !منتظر می مانم ، من با خدا..با ماه ..با گل ..با شمع ..با اشک ..دوستی دیرین دارم و از تو برای آنها سخن می گویم...   دانلود صدای رامین جون وقتی که داشت کتاب می خوند :)))))))))))))   باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 172 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 18:54